بالک گفت: “من آن را در آن زمان در ذهن خود داشتم، می خواستم رویای او را ادامه دهم و آن را به جایی که در آن هستیم برسانم.” فکر میکردم نامی برای خودمان بسازیم تا وقتی نام ما را در کوری بشنوند، ما را به گلخانه وصل کنند.
چیزی که به عنوان راهی برای احترام به پدربزرگش شروع شد، به یک تجارت تمام عیار تبدیل شد، اما اکنون جیم بالک مجبور است آن را ترک کند و به دلیل کمبود عرضه، گلخانه بالک را ببندد.
پدربزرگ بالک قبل از اینکه بتواند فارغ التحصیل شود، به دلیل مسمومیت خون از دنیا رفت و تا زمانی که او ایده ای نداشت، رویا را غیرممکن کرد.
بالک گفت: «من به دنیای پدربزرگم فکر می کردم. من با او در این گلخانه کوچکی که داشت کار می کردم… فکر می کردم وقتی فارغ التحصیل شدم، می توانیم با هم کارها را انجام دهیم.»
در thecorryjournal.com بیشتر بخوانید
بالک فقط 17 سال داشت که گلخانه را شروع کرد – خاطره ای که او از آن به عنوان خاطره ای تلخ یاد می کند.